یادش بخیر سال گذشته

اومدنم به ارون برای اولین بار

دیدنش برای بار اول

نزدیک شدن بهش برای بار اول

تبریک عید گفتن بهش اونم نفر اول

و...

یادش بخیر پارسال همین موقع 

الان من مرخصی شهری دارم تو شهر تو کافی نت  دارم یه برگ دیگه به این وبلاگ اضافه میکنم 

ایا من بهش میرسم

 



تاريخ : جمعه 7 فروردين 1394برچسب:, | 17:16 | نویسنده : شبگرد تنها |

سلام 

یک اتفاق مهم واسم افتاده یعنی روشنایی به زندگیم اومده مامانت اس داد و منم ی جواب های دادم (که البته بیشتر من پیام دادمخنده

 

مامانت:سلام صد بار مودبانه بهت گفتم پاتو از زندگی ما بکش کنار تو گوشت فرو نرفت به خدا یه بار دیگه سارا بهم بگه اس دادی براش روزگارت رو سیاه میکنم تمام.

من:میشه من ی چیزی بگم 

مامانت:برای اخرین بار بگو

من:شما بدی از من دیدید

من:چرا فک میکنید من به درد سارا نمیخورم

مامانت:فقط تمومش کن همین

من:روزگار من سیاه هست شما چرا نمیخاید یک فرصت به من بدید

من:یک طرفه به قاضی نرید اگه تموم میشد تمومش کرده بودم

من:چه ر احت میگید و چه سخته برای من . من بابام با شما حرف میزنه

مامانت:نه تمومش کن

من:شما نه میگید شاید قسمتیش برمیگرده به گذشته ، من به دخترتون اس بدم یا ندم قضیه فرقی نمیکنه

من:من دوستش دارم این حس عوض نمیشه حتی اگه ازش چند سال رد بشه

مامانت:ول نکنید قانونی اقدام میکنم

من:ببخشید مسجد هستم واسه نماز حرفام رو زدم 

من:باشه شما فکر کنید کسی به اسم من وجود نداره من صادقانه حرفم رو زدم به شما حداقلش اینه که خودم میدونم دوسش دارم

من:من همه کاری کردم واسش که بتونم شادش کنم بهترین روزای زندگیم دیگه بر نمیگرده عقب ، ولی من دوستش دارم ازتون فقط ی خاهش میکنم

من:میشه به منم یه فرصت بدید مثل باقی البته نه حالا 

من:بلکه وقتی که همشهریتون شدم و محل کارم اومد شهرتون ازتون همین یک خواهش رو دارم

من:قبول میکنید

من:اگه جواب اخرین پیام رو بدید منمون میشم اگه قبول کنید مایه شادی هست تا زمان مشخص صبر میکنم اگه بازم نه باشه دیگه واقعا نمیدونم باید چیکار کنم

مامانت:اجازه نمیدم حداقل نت 5 سال دیگه کسی اسم سارا رو به زبون بیاره

من:خوب باشه به منم اجازه بدید تا 5 سال دیگه خودمو به شما ثابت کنم

من:شماهر چی شرایطتون باشه من تا 5 سال دیگه خودم را واسشون اماده میکنم اجازه میدید

مامانت:مدرک حداقل فوق لیسانس ، شغل دولتی ، منزل شخصی تو شهر خودمون ، حق مسکن و حق طلاق محضری با زن 

من:مدرک رو میشه گرفت ، شغل نیرو انتظامی خونه تو شهر شما حق مسکن و طلاق هم بازن  خوبه

مامانت:تا پنج سال دیگه اگه زنده بودم اجازه ی باباش هم شرطه . انشاا...

من:شما شرایطتون رو گفتید من تلاشم رو میکنم چون نفسم بسته به نفس دخترتون امیدوارم بتونم خودمو به شما ثابت کنم

من:ایشالا صد ساله بشید فقط ی سوال میتونم گه گاهی حالش رو از شما بپرسم

مامانت : نه

من:مرسی ان شا اله 5 سال دیگه داماد خودتون میشم ایقد میپرسم که خسته بشه ممنون که این فرصت رو بهم دادید 

 

بچه ها ملت دعا کنید که من به سارا برسم 



تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 13:32 | نویسنده : شبگرد تنها |

عکس های مشهد

فدات شم الهی

ای مرسی دمت گرم خیلی وقت بود میخاستم بگم ک اون عکس رو پاک کنی ولی نمیشد ببخش البته گیر دادم ها

اینم من دادم عکسم رو کشیدن خخخ

میشه ی عکس از خودت بهم بدی عایا یا اینم نمیشه ؟

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 17:28 | نویسنده : شبگرد تنها |

به خیال خودت زیرابی زدی و رفتی...
اما حواست نبود دقیقا منتظر همین حرکتت بودم !
کیش و مات

mikhasam ye chizi az profilet bardam 

teatil asat ama naboudesh ino gozashtam kari be to nadre mal khodame matne 

ye ax ham gozashti to profilet ax aroska ro pakesh kon ro komod ax to hast mamnun misham pakesh koni

لحظات اخر ساعت 2:50 خاستم ادد کنه ی چیزی بهش بگم ولی نکرد طوری نی 

اون میره مشهد منم میرم سربازی معلوم نیست چی میشه 

بابام قراره روز اعزامم زنگ بزنه به مامانش دعاکنید

پیش به سوی سربازی 

تا اطلاع ثانوی تعطیل یاعلی



تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, | 7:51 | نویسنده : شبگرد تنها |

سلام به همه

 

این پست ثابته پیام های مورد علاقم را  من میزارمش اینجا

تقریبا هر روز اس جدید میزارم توش

برای دیدن این اس ها به ادامه مطلب برید......

اولیش از یه نفر خاص

از شیرجه ی که به سمت گوشی زدید بسیار متشکرم تا ضدحالی دیگر خدانگهدار

پ.ن: این موقع سرکار بودم موقع غذا خوردن بود که اینو داد خیلی به دلم نشست 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 25 خرداد 1398برچسب:اس ام اس , | 12:17 | نویسنده : شبگرد تنها |